آمدستیم تا چنان گردیم


که چو خورشید جمله جان گردیم

مونس و یار غمگنان باشیم


گل و گلزار خاکیان گردیم

چند کس را نییم خاص چو زر


بر همه همچو بحر و کان گردیم

جان نماییم جسم عالم را


قره العین دیدگان گردیم

چون زمین نیستیم یغماگاه


ایمن و خوش چو آسمان گردیم

هر کی ترسان بود چو ترسایان


همچو ایمان بر او امان گردیم

هین خمش کن از آن هم افزونیم


که بر الفاظ و بر زبان گردیم